درسهایی از قرآن

موضوع: صلاح خود و اصلاح امّت (۲): ۱۴۰۳/۰۴/۲۸

0 72
صلاح خود و اصلاح امّت (۲)
موضوع: صلاح خود و اصلاح امّت (۲)
تاریخ پخش: ۱۴۰۳/۰۴/۲۸
عناوین:
۱- اقدام برای حرکت به سمت جلو، در علم و عمل
۲- اصلاح خود، مقدم بر اصلاح جامعه
۳- شناخت آفت‌ها و آسیب‌های کار خیر
۴- اصلاح خواسته‌های خود در زندگی فردی و اجتماعی
۵- خطر تأخیر در انفاق و کمک به نیازمندان
۶- خطر تأخیر در ازدواج جوانان
۷- اخلاص در نیّت، شرط قبولی عمل
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
جلسه‌ی قبل که پنجم، ششم محرّم بود، راجع به هدف امام حسین علیه‌السلام که گفت می‌روم کربلا نه برای کشورگشایی، نه برای انتقام، نه برای کینه، نه و نه و نه، بلکه می‌روم در امّت جدّم اصلاح قرار بدهم، امّت دارند کج می‌روند، می‌روم به مردم بگویم کج رفتید. بحث صلاح خود و اصلاح خود و چون این بحث شب شهادت امام سجّاد علیه‌السلام، دوازدهم محرّم پخش می‌شود، یک خاطره از، سیزدهم محرّم پخش می‌شود، یک جمله‌ای بگویم.
هر کسی شیوه‌ای دارد، اصلاح گاهی با نامه هست، گاهی با تلفن هست، گاهی با مهمانی است، یعنی انسان یک قدم جلو برود. حدیث داریم آدم بی‌عرضه کسی هست که نتواند رفیق بگیرد، رفیق مؤمن. بی‌عرضه‌ترین بی‌عرضه‌های عالم کسی هست که رفیق‌های خوب را از دست می‌دهد. (ر. ک به: نهج البلاغه، حکمت ۱۲)
۱- اقدام برای حرکت به سمت جلو، در علم و عمل
ما باید یک قدم جلو برویم. قرآن می‌گوید، سه تا حرکت در قرآن هست: یک حرکت به جلو، روز به روز باسوادتر می‌شود، بهتر می‌شود، مفیدتر می‌شود، خادم‌تر می‌شود. قرآن آیه‌هایی دارد، می‌گوید: «زِدْنی‏ عِلْماً» (طه/ ۱۱۴)، یعنی علمم هی زیاد بشود. «زادَهُمْ هُدىً‏» (محمّد/ ۱۷)، عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، «زادَهُمْ هُدىً‏»، هدایتم روز به روز بیش‌تر بشود. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا» (نساء/ ۱۳۶) شما که ایمان دارید، ایمانتان را عمیق‌تر کنید. اوّل قرآن می‌گوید: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ» (بقره/ ۱۵۵)، صبر در مقابل سختی‌ها صبر کن، بعد می‌گوید صابر کم هست، «لِکُلِّ صَبَّارٍ» (ابراهیم/ ۵، لقمان/ ۳۱، سبأ. ۱۹، شوری/ ۳۳)، باید خیلی، آخر «صابِر» یعنی صبر می‌کند، «صَبّار» یعنی خیلی صبر می‌کند. اوّل می‌گوید صبر کن، بعد می‌گوید خیلی صبر کن. یعنی به ما نگفتند …، یک حرکت به جلو داریم، آدم روز به روز بهتر می‌شود. یک حرکت به عقب داریم، حرکت به عقب آیه‌اش این هست: «آمَنُوا، ثُمَّ کَفَرُوا» (نساء/ ۱۳۷)، ایمان داشت، کافر شد، کج شد، پسر خوبی بود، دختر خوبی بود، کج شد، بد شد، «آمَنُوا».
«نُمْلی‏ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً» (آل عمران/ ۱۷۸)، ما به این مهلت می‌دهیم تا پیمانه‌اش سر بیاید، آزادش می‌گذاریم هر کاری می‌خواهد بکند، از دست ما بیرون نمی‌رود، «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» (فجر/ ۱۴)، خدا در کمنیگاه هست. یک قاچاق‌چی فکر نکند از زیر دست پلیس رد شده، ما این را تحت تعقیب با دوربین‌های مخفی نگه داشتیم، بگذار ببینیم با چه کسی تماس می‌گیرد، کجا می‌رود، کدام استان، با چه کسی، خیال می‌کند ما غافلیم، ولی ما غافل نیستیم. قرآن می‌گوید خدا غافل نیست. خدا از شما حرکت به جلو می‌خواهد، بعضی‌ها حرکتشان به عقب هست. توی مدرسه نماز می‌خواند، توی دبیرستان شل شد. توی دبیرستان نماز می‌خواند، دانشگاه شل شد. سال اوّل مسجد دانشگاه می‌رفت، سال دوّم و سوّم کم‌تر می‌رود. یعنی هی سوادش بیش‌ترش می‌شود، امّا تقوا و علم و اخلاقش پس‌تر می‌رود.
۲- اصلاح خود، مقدم بر اصلاح جامعه
اصلاح چند مرحله دارد، اوّل اصلاح خود. اصلاح هم با نماز شب و این‌ها فقط نیست. امام یک کسی را مکّه دید، گفت: «چرا آمدی مکّه؟»، گفتم: «آمدم خودسازی کنم، خودم را اصلاح کنم، تقوا»، فرمود: «تو مال مردم را برداشتی فرار کردی آمدی مکّه، برو مال مردم را بده، نمی‌خواهد طواف کنی». این اصلاح را قاطی کرده بود که اصلاح چی هست، اصلاح این است که برویم، هر سال برویم مشهد، هر سال برویم کربلا، پیاده‌روی اربعین. آقا شما به فلانی این‌قدر بدهکاری، آن هم هی اصرار می‌کند بده و شما هم طلبش را نمی‌دهی، پیاده می‌روی کربلا! اصلاح را باید درست کنیم، اصلاح یعنی چه، اصلاح کنیم.
امام سجّاد علیه‌السلام برای اصلاح می‌گوید که هر اصلاحی یک خطری هم کنارش هست، مواظب باش، این را من توی ذهنم هست مکرّر گفتم، امام سجّاد علیه‌السلام که شب شهادتش بحث را گوش می‌دهید، می‌گوید خدایا کمال می‌خواهم، امّا مواظب من باش کمالی که می‌دهی، گل می‌خواهم، مواظب باش این گل بغلش خار نباشد، گل باشد بی‌خار. حالا برایتان یک سطری از صحیفه‌ی سجّادیه (دعای مکارم الأخلاق) بخوانم، «إلهی»: خدایا؛ «أَعِزَّنِی»، «أَعِزَّنِی» یعنی خدایا عزّتم بده، ولی عزیز که شدی آفت دارد، آفتش این است آدمی که عزیز هست، کم کم تکبّر هم پیدا می‌کند، چهار نفر که سلامش می‌کنند، فکر می‌کند که همه باید به او سلام کنند. «إلهی أَعِزَّنِی وَ لَا تَبْتَلِیَنِّی بِالْکِبْرِ»، عزّت می‌خواهم ولی مواظب باش متکبّر نشوم. «إلهی عَبِّدْنِی لَکَ»، «عَبِّدْنِی لَکَ» یعنی من عبد تو باشم، من بنده‌ی خوب تو باشم، امّا بنده‌ی خوب شدن غرور می‌گیردت، «وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ»، عبادت من را به عجب و خودم را برتر ندانم. حالا چهار شب، چهار تا کار خیر کردی، امّا فکر نکن روی کره‌ی زمین شما هستی.
۳- شناخت آفت‌ها و آسیب‌های کار خیر
آدم‌هایی هستند هیچ کار خیر نکردند، ولی از ما جلوترند. خیال نکن الگر باسوادتر شدی، حتماً کمال هم داری، ممکن است سوادت بیش‌تر بشود. بعضی‌ها مدرکشان ارزش دارد، خودشان ارزش ندارد، بددهن‌اند، بدفکراند، سوءظن دارند، عیب‌های زیادی دارد، ولی خب سوادش بالاست. می‌گوید: «إلهی عَبِّدْنِی لَکَ»، توفیق عبادتم بده، امّا من مغرور نشوم. «إلهی أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى یَدِیَ الْخَیْرَ»، خدایا با دو دستم به مردم خیر برسانم، خادم باشم، خیرم به مردم برسد، امّا منّت سر مردم نگذارم، من برایتان آب دادم، نانت دادم، برق دادم، گاز دادم، خدمت بکن، امّا خودت را نگیر، دیگران بگویند خوب است، خودت نگو چون این را که گفتی اجرت از بین می‌رود. چه به خود طرف بگویی من پولت دادم، من آب دادم، من گاز آوردم، من جهازیه‌ات دادم، به خودش بگویی که منّت هست باطل است، به دیگران هم بگویی امام فرمود، آن هم منّت هست. یعنی من جهازیه‌ی دختر را می‌دهم، به فامیل‌هایم، به کسی دیگر می‌گویم، یک دختری بود، جهازیه‌اش را ما دادم، همین که گفتم یک دختری بود، جهازیه‌اش را ما دادیم خراب شد. می‌گوید خدایا می‌خواهم خدمت کنم به مردم، امّا به کسی نگویم. «إلهی أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى یَدِیَ الْخَیْرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ»، «مَنّ» یعنی منّت، با منّت از بین نبرمش. اخلاق خوب خوب است، می‌گوید خدایا «هَبْ لِی مَعَالِیَ الْأَخْلَاقِ»، اخلاقم خوب باشد، امّا خدایا «وَ اعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْرِ»، فخر را افتخار بدانم، من را می‌بینی؟ هیچ وقت نماز صبحم قضا نشده. من را می‌بینی؟ هیچ وقت به فقیر دست رد ندادم. من را می‌بینی؟ هی می‌گویی من را می‌بینی این کار را کردم، من را می‌بینی؟ خدایا کمال زیاد داشته باشم، امّا هی به مردم من را می‌بینی، من را می‌بینی نگویم.
اوّل انقلاب یک کسی سوار دوچرخه بود، از مشهورین، خودش را هم می‌خواست کاندیدا کند برای پست‌های بالاتر. توی سخنرانی‌اش می‌گفت: «من، به من، به من رأی بدهید»، می‌گفتیم: «چه کردی تو؟»، می‌گوید: «من با دوچرخه آمدم سخنرانی، ماشین سوار نشدم»، می‌خواست بگوید، یک کسی می‌گفت: «آقا جان، شما یک دوچرخه سوار می‌شوی، دوستان بنز، اسکورتت می‌کنند، آن‌ها را هم ببین.»
گاهی هم سوار دوچرخه می‌شوی که اینجا پز بدهی، من را می‌بینی؟ با این کفش‌ها آمدم، من را می‌بینی با این کفش‌ها آمدم، پس معلوم است این‌ها خیلی خطرناک هست،
کسی که می‌خواهد جامعه را اصلاح کند، باید خودش را اصلاح کند. خدا رحمت کند آیت الله مشکینی را، می‌گفت ما چند تا طلبه بودیم، تصمیم گرفتیم پول‌های همدیگر را نشمریم، اگر یک کسی پول پیدا کرد، زیر فرش بگذارد. چند نفری که بودیم پول‌هایمان را زیر فرش گذاشتیم. گفتیم هر کس هم نیاز دارد، پول‌ها را بردارد خرج کند، نگوییم این پول از چه کسی بود، چه قدر بود، کجا رفت، کجا آمد. یعنی داشت تمرین می‌کرد، جوانی‌اش، آیت الله مشکینی که من و تو را، این‌هایی که توی یک اتاق هستیم من و تو نباشیم، با هم یکی باشیم، یک صندوق مشترک، حالا هر چی کم یا زیاد، این یک صحنه، این برای ساختن مردم، این راه اصلاح این هست که آدم …
خدا رحمت کند بهشتی مظلوم و شهید قدّوسی را، این‌ها یک مدرسه در قم داشتند، طلبه‌هایی را تربیت کردند که بعد از انقلاب هم خیلی این طلبه‌ها مفید بودند، قوّه‌ی قضائیه را این طلبه‌های قدوّسی راه انداختند. صدها طلبه‌ی فاضل. من آنجا جوانی‌هایم کلاس داشتم. داشتم قدم می‌زدم، دیدم یک کارتنی هست، مثل کارتن‌هایی که کنار خانه می‌گذارند، نان خشک می‌ریزند تویش، یک کارتن هست، تویش پول پر هست، رفتم به آقای قدّوسی گفتم: «این کارتن پر پول را می‌دانید؟!»، گفت: «بله خودمان گذاشتیم»، گفتم: «چرا؟!»، گفت: «می‌خواهیم ببینم طلبه‌ها دستشان به پول رسید، برمی‌دارند یا برنمی‌دارند. فقط گفتیم اگر برداشتید، مبلغش را بنویسید چه‌قدر برداشتید، برای لباس هست، برای اصلاح سر و صورت هست، برای شام و ناهار هست، موردش را هم بنویسید. ما می‌خواهیم ببینیم طلبه‌هایی که ما تربیت می‌کنیم، دستشان به پول رسیده چه‌قدر برمی‌دارند و برای چه کاری برمی‌دارند.» خب این‌ها نوع …
آیت الله عظمای نجفی مرعشی می‌گفت: یک کتاب می‌خواستم بخرم، پول نداشتم، ولی کتاب نایاب بود، تا یک کتابفروشی دیدم، گفتم: «آقا این کتاب را برای من می‌توانید نگه دارید، چون من الآن پول ندارم، من الآن خریدار هستم، این را بگذارید یک جا، من برایتان بروم پول بیاورم.» می‌گفت به قدری عاشق این کتاب بودم که رفتم قبایم را کندم، این قباست، این هم رویش هست عباست. می‌گفت: «رفتم عبایم را روی دوشم انداختم، قبایم را کندم، «قبایم را فروختم رفتم کتاب خریدم.» این را می‌گویند عاشق، این را می‌گویند عاشق.
آیت الله خزعلی خدا رحمتش کند، می‌گفت از علّامه‌ی امینی صاحب الغدیر پرسیدم: «شش ماه شما هندوستان بودی، هوای آنجا چه جور بود؟»، یک‌مرتبه جا خورد، گفت: «نفهمیدم. من برای پیدا کردن یک کتاب، در کتابخانه‌های کشورهای مختلف رفتم، هندوستان پیدا کردم، خواستم فتوکپی، اجازه ندادند، خواستم بخرم، اجازه کنم، اجازه ندادند، فقط گفتند می‌توانی بنشینی بنویسی.» می‌گفت: «شش ماه شبانه‌روز می‌نوشتم.» این را می‌گویند عاشق علم، ما الآن کتاب طاقچه هست، حال نداریم برداریم نگاه کنیم.
چه خوب شد ما آدم‌هایی را دیدیم، علّامه‌ی امینی را دیدیم، خوب شد دیدیم، آیت الله مشکینی را دیدیم. آدم وقتی، سخاوت پول نمی‌خواهد هان، سخاوت جرأت می‌خواهد، همّت می‌خواهد، عنایت خدا می‌خواهد که آدم کجا پولش را خرج کند. بعضی‌ها هم بلد نیستند پول کجا خرج کنند، اصلاً بلد نیستند دعا کنند.
۴- اصلاح خواسته‌های خود در زندگی فردی و اجتماعی
امام سجّاد علیه‌السلام یاد ما داد چه جور دعا کن. به یک نفر گفتند: «سه تا دعای مستجاب داری، به خاطر کارهای خوبی که کردی خدا سه تا دعایت را مستجاب می‌کند»، گفت: «اِه! خب الحمدلله، خدایا، دعای اوّل، زن من زیباترین زن‌های دنیا باشد»، آمد خانه دید عجب خانمی بود و خانمی شد! خیلی زیبا شد! یک جوری که پچ پچ افتاد توی همسایه‌ها و توی کوچه‌ها و توی خیابان‌ها، همه صف می‌کشیدند خانم ایشان را ببینند. زندگی تلخ شده برایش، غیرتم اجازه نمی‌دهد که دیگران کام بگیرند. گفت: «دعای دوّم خدایا زن من به قدری زشت بشود که هیچ کس نگاهش نکند.» آمد دید چانه‌ی زن کج شد، دماغش کج شد، با این زن نمی‌شود زندگی کرد. گفت: «دعای سوّم، خدایا، زن من همین طور که هست باشد، مثل اوّلش.» یعنی سه تا دعا داشت، ولی عقل نداشت. یک بار گفت زیباترین، یک بار گفت زشت‌ترین، یک جا گفت همین طور که بوده. ما بلد نیستیم چه جوری دعا کنیم. رزق معنایش این است، می‌گوید: «آقای قرائتی، یک دعا یاد من بده که رزقم زیاد شود»، گفتم: «من را نمی‌بینی؟»، گفت: «چرا، چشم دارم». رزق تو هست که تو چشم داری من را می‌بینی، من چشم دارم شما را می‌بینم، این رزق نیست؟! رزق را فقط غذا می‌بینیم که کباب برگ و کوبیده و مچی، یک پرس باشد، دو پرس باشد، خانه‌‌مان خشت باشد، آجر باشد، سنگ مرمر باشد، رزق را این‌ها می‌دانیم. هر نفسی که می‌کشیم رزق هست، هر کلمه‌ای که می‌گوییم رزق هست، هر گامی که برمی‌داریم، هر کلمه‌ای که یاد می‌گیریم، یاد می‌دهیم، این‌ها همه رزق هست. شما چرا رزق را  کم معنا می‌کنی؟ خوراک، پوشاک، مسکن، رزق همین‌هاست؟ امام سجّاد علیه‎السلام که شب شهادتش بحث را گوش می‌دهید، یادمان داد چه جوری دعا کنیم. امام سجّاد علیه‎السلام در دعا می‌گوید خدایا یادم بده که پولم را کجا خرج کنم. ما معمولاً می‌گوییم خدایا پول به ما بده، امام سجّاد علیه‎السلام نمی‌گوید پول به من بده، می‌گوید دادی، کجا خرج کنم؟ کجا خرج کنم؟ یادم بده هدیه می‌خواهم ببرم، چی چی ببرم.
۵- خطر تأخیر در انفاق و کمک به نیازمندان
بعضی‌ها وقتی می‌خواهند به دیگران کمک کنند، می‌گویند باشد برای پیری‌مان، کوری‌مان، زود حالا پولت را خرج نکن، یک قطعه زمینی داری، خانه‌ای داری، برجی داری، پاساژی داری، سوئیتی داری، مزرعه‌ای داری، هر چی داری حالا خرج نکن، حالا ممکن است بعداً دم مرگمان خرج کنیم. چند تا سؤال من از این‌ها می‌کنم:
۱- از کجا شما چند سال دیگر باشی؟ در قرآن ما چهارده مرتبه گفته «بَغْتَهً»، ناگهان انسان ممکن است بمیرد، چهارده بار در قرآن گفته «بَغْتَهً». به امام صادق علیه‌السلام گفتند: «بعضی مرده‌ها چشمشان باز است، بعضی چشمشان بسته است، چرا؟»، فرمود: «آن کسی که باز هست، فرصت نکرده ببندد، آن کسی که هم گذاشته فرصت نکرده ببندد.» (اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج ‏۱۰، ص ۶۸) از کجا ممکن است تو باشی؟ یک.
۲- ممکن است تو باشی، از کجا پول داشته باشی؟ الآن پول داری می‌توانی بدهی، ممکن است بگویی باشد بعد، بعد دیگر پولدار نشوی. امروز بنده شبکه‌ی تلویزیون در اختیار من هست، ممکن هست هفته‌ی دیگر، هفته‌ی آخرم باشد، خودم نمی‌روم توی تلویزیون، یک پشه بیاید دماغ من را بگزد، باد کند، خودم با بینی کلفت پشت دوربین نمی‌روم، یعنی سرنوشت من به یک پشه بند هست.
یک، از کجا باشی؟ دو، از کجا تو باشی، ولی؟ کمک کنید، «پول نباشد»، بلندتر بگویید: «پول نباشد».
۳- از کجا این فقیر نباشد، امروز فقیر هست، تشنه‌اش هست، آب به او بدهید، ممکن است فردا بگوید آب نمی‌خواهم، آن زمانی که آب می‌خواستم تمام شد. ممکن است پول باشد به درد نخورد.
یادم بده کجا پول خرج کنم. افرادی هستند دخترهایشان شوهر رفتند، پسرهایشان داماد شدند، الحمدلله. شما الآن چهار تا پسرت، چهار تا دخترت رفت، حالا اگر پنج تا می‌داشتی چه می‌کردی؟ یکی از جوان‌های ایران هم انگار پسر شماست، توی فامیل بگرد، یک جوانی که، منتها بنده‌ی صالح باشد، یعنی سوءاستفاده نکند، «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى‏ مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ» (نور/ ۳۲)، این صالح، یعنی هر کس را می‎خواهی داماد کنی، یک جوان آراسته، جوانی هست کمال دارد، فضیلت دارد، ولی پول ندارد، بگو آقا دامادی‌ات با من، دامادی‌ات با من.
یک بچّه‌ی تان بیش‌تر بود چه می‌کردید؟ شما اگر عوض سه تا بچّه، چهار تا داشتی، عوض هفت تا، هشت تا داشتی، عوض دو تا، سه تا داشتی، اگر یک اولاد دیگر می‌داشتی، این هم انگار دختر خودت هست، جهازیه‌اش را جور کنید، حدّاقل جهازیه و کمک کنید.
امام یادمان داده چه جوری دعا کنیم، چی بخواهیم. روی عاقبت خیلی دعا کنید، چون آدم نمی‌داند تا هفته‌ی دیگر چه جوری می‌شود. ما افرادی داشتیم انقلابی بودند، حالا ضدّ انقلابند، دانشمند بودند فراموشی پیدا کردند. من الآن عالمی را سراغ دارم توی قم، عالم هست هان، خیلی باسواد هست، ولی خانمش در را رویش قفل می‌کند، از خانه بیرون برود، خانه را گم می‌کند، آیت الله هست، ولی خانه‌اش را گم می‌کند. عجله کنید.
«حَیَّ عَلَی الصَّلوه»، «حَیَّ» یعنی بشتاب، خب عجله کن، کار خداست. خدا به ما گفته اذان بگوی، «حَیَّ عَلَی الصَّلوه»، «حَیَّ عَلَی الفَلاح»، «حَیَّ»، «حَیَّ»، «حَیَّ»، روزی شصت بار می‌گوییم عجله کن، عجله کن، عجله کن، عجله کن، عجله کن.
۶- خطر تأخیر در ازدواج جوانان
حالا لیسانسش را بگیرد بعد. ممکن است تا لیسانس بگیرد، داماد از دست برود، دختر فاسد بشود، تا نازک هستند، دو تا نخ نارک، دو تا نخ قرقره به هم گره می‌خورند، امّا اگر کلفت شدند، دو تا طناب شدند، دو تا طناب گره نمی‌خورد، تازه گره بخورد باز می‌شود. این‌که آمار طلاق زیاد شده چون دیر ازدواج می‌کنند، چون دیر ازدواج می‌کنند، زود باز می‌شوند، عجله کنید.
توفیقم بده در کار خیر فردا فردا نکنم، امروز امروز بکنم. فقیری پهلوی امام آمد، امام فرمود: «سریعاً کمکش کنید»، گفتند: «آقا چرا می‌گویید سریعاً؟»، گفت: «ممکن است بگویم برو فردا بیا، فردا فقرش برطرف بشود، دیگر نیاز به من نداشته باشد، من از ثواب صدقه دادن محروم بشوم، می‌خواهم تا این فقیر هست و من پول دارم، کمک کنم، ممکن است فردا نباشد.»
اصلاح خود، اصلاح نیّت، نیّت باید خالص باشد. چه‌قدر برای اصلاح فکر آیه داریم. اوّل خدا می‌گوید که «یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ» (بقره/ ۲۸۴)، یعنی فکرتان را هم حساب می‌کنیم، فکرشان را حساب می‌کنیم. یک کسی به خطّاط گفت: «یک سطر برای من بنویس». یک خطّ نوشت و گفت: «چه‌قدر؟»، گفت مثلاً فلان هزار گفت: «خوش انصاف یک دقیقه، یک سطر برای من نوشتی، این همه پول می‌خواهی؟!»، گفت: «یک سطر برای تو نوشتم پنج دقیقه، امّا دو سال هم تمرین کردم که بتوانم بنوبسیم.» خدا آن تمرین‌ها را هم حساب می‌کند، کسی اگر مشغول به کار بشود، مقدّماتش هم. مقام معظّم رهبری در انتخابات فرمود: آن کسی که برای خدا اقدام کند، کاندیدایش رأی بیاورد، یا رأی نیاورد، زیاد بشود یا کم بشود، فرق نمی‌کند، من برای خدا اقدام کردم، تمام شد رفت، هر چی وظیفه‌ام بود، هر چی خدا خواست.
فکر انسان، اگر شما نماز می‌خوانی، یکی از کلمات نماز، بسم الله الرّحمن الرّحیم را برای خدا نگویی، ببینی طرف گوش می‌دهد، شما می‌گویی بسم الله الرّحمن الرّحیم، یعنی جوری نماز می‌خوانی که این از یک بسم الله تو خوشش بیاید، کلّ نماز باطل هست. اگر مستحب هست، مثلاً عبا مستحب هست، نماز می‌خوانی، ولی عبا که روی دوشت می‌گذاری، برای این‌که خودنمایی کنی، کلّ نماز باطل هست، به خاطر یک عبای مستحب. اگر واجب خداست، مستحب هم خداست، مکانش برای غیر خداست، می‌روی صف اوّل که دوربین نشانت بدهد، یک جایی می‌ایستی که دوربین تو را ببیند، باز کلّ نماز باطل است. اگر واجب خداست، مستحب خداست، مکان هم برای خداست، زمانش، اوّل وقت نماز می‌‌خوانی تا بگویند فلانی نمازش را اوّل وقت می‌خواند، اوّل وقتش برای خدا نیست، برای ریاست، برای خودنمایی هست، باز نماز باطل هست. این‌ها اصلاحات می‌خواهد، آدم نمی‌داند چه جوری می‌شود.
یکی از پزشک‌های فوق تخصّص تهران برای عمل جرّاحی زود به زود می‌رود عراق. می‌رود آنجا چند تا عمل جرّاحی انجام می‌دهد برمی‌گردد، بیش‌ترش ایران هست. می‌گفت: «یک چیزی از تو شنیدم، جا خوردم»، گفتم: «چی شنیدی؟»، گفت: «گفتی از حرم امام رضا آمدم بیرون، درهای طلایی را بوسیدم، درهای چوبی را حال نداشتم ببوسم، فهمیدم خالص نیست، این عبادتت با طلا قاطی شده، امامتت با طلا قاطی شده.» ایستادم آنجا آیت الله مروارید، از علمای هفتاد ساله، هشتاد ساله، مرحوم شد، خدا رحمتش کند، گفت که، آمد برود، گفتم: «آیت الله مروارید، من درهای طلایی را بوسیدم، درهای چوبی را سنگینم بود ببوسم»، فرمود: «خب همین که توجّه پیدا کردی لطف خداست، ممکن است افرادی، یک عمری درهای طلایی را ببوسند، در چوبی را نبوسند، توی ذهنشان هم نیاید که این عشق به امام رضا نیست، عشق به طلاست.»
قرآن به شیر گفته خالص، آیه‌اش این هست: «لَبَناً خالِصاً» (نحل، ۶۶)، «لَبَن» یعنی شیر. چرا شیر خالص هست؟ برای این‌که «مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً» (نحل، ۶۶)، این شیر از لابه‌لای پِهِن و خون رد می‌شود، نه بوی پِهِن می‌گیرد، نه رنگ خون. اگر لابه‌لای خطوط سیاسی خورد نشدی، حالا آدم خالصی هستی، اگر با پول، با تعصّب، هم‌شهری‌مان هست، هم‌زبانمان هست، هم‌لباسمان هست، اگر غیر این‌ها باشد اخلاص نیست.
۷- اخلاص در نیّت، شرط قبولی عمل
اصلاح نیّت، خیلی مهم هست، حدیث داریم خیلی از عبادت‌ها با نیّت هست، لازم نیست انجام بدهی، نیّتت این هست که، خیلی چیزها هم عبادت هست، ولی حال آن‌که عبادت نیست. یک وقت می‌خواستیم نماز مغرب بخوانیم، گفتیم برویم مسجد بخوانیم. آمدیم بیرون دیدیم اذان تمام شده، گفتیم به نماز نمی‌رسیم. گفتیم حالا به نماز دوّم که می‌رسیم، برویم. یکی، دو تا خیابان رفتیم و دیدیم آقا آن شب دیر آمده، آقا که دیر آمده، به نماز اوّل هم رسیدیم، ما باید به نماز دوّم برسیم، اگر آقا به وقت می‌آمد، آقا دیر آمد، به نماز اوّل هم رسیدیم. تا گفتم خوب شد آقا دیر آمد ما به نماز اوّل هم رسیدیم، آره این الحمدلله، الله اکبر. این یعنی چه؟ تو خوشحال شدی نماز از اوّل وقت تأخیر افتاد، مردم هم معطّل شدند، آقا هم توی ترافیک گیر کرد. چه خبر هست؟ شما به نماز اوّل برسی و ببین این دیگر خدا نیست، یعنی حاضرم همه مردم گیر کنند که من به نماز اوّل برسم. گاهی وقت‌ها آدم نمی‌داند.
روضه می‌خواند برای خداست، هر چی آدم مشهور هست دعوتش می‌کند، به همسایه‌ها، فقیر را چرا دعوت نکردی؟ تو اگر برای امام حسین علیه‌السلام هست، زنگ می‌زند، ده تا زنگ می‌زند که فلان خانم، یا فلان آقا روضه‌اش بیاید، روضه آمدن و کوچک و بزرگ فرق نمی‎کند، همه به عشق امام حسین علیه‌السلام می‌آیند دیگر. مواظب باید باشیم، اصلاح فکر، اصلاح چشم، اصلاح زبان، اصلاح خانواده، اصلاحِ …، همه‌ی اصلاح‌ها، تا اصلاح حکومت، اصلاح مدیرها. نگذاریم اگر یک عیبی را رسوا کرد، بگوییم حالا که تو این را گفتی، من هم این را می‌گویم. یک وقتی، یک جایی بودیم، یک کسی آمد، یک انتقادی کرد و تا فهمید به او انتقاد شده، گفت: «فلانی هم همچین کرده، همچین کرده»، گفتم: «ببین این همه عیب داشته، تو چرا اقدام نکردی؟ صبر کردی تو عیب‌ها را توی دلت نگه داشتی، یک زمانی اگر با هم دعوا کردید، لو بدهد.» خیلی، حدیث داریم «وای به حال کسی که عیب مردم را می‌گیرد، پهلوی خودش ذخیره می‌کند که یک روز مبادا آبرویش را بریزد.» چه‌قدر انتقاد شده از این آدم‌های خبیث که ظاهرش سلام علیک می‌کند، ولی باطنش، توی دلش کینه‌ی شما بایگانی شده، هیچ عملی و لذا قرآن در کنار «آمَنُوا‏» می‌گوید «عَمِلُوا الصَّالِحات» (بقره/ ۲۵ و ۸۲ و ۲۷۷، آل عمران/ ۵۷ و …)، عمل صالح، عمل صالح، افراد صالح. خدایا من که حرف‌هایی که می‌زنم، شرمنده‌ی خودم هم هستم، ولی یک دعا می‌کنم:
خدایا تو را به حقّ امام حسین علیه‌السلام و اصحاب شهیدش، تو را به حقّ همه‌ی بندگان خوبت، اصلاح کامل و جامع را نصیب همه‌ی ما بفرما.
خود ما را اصلاح کن، جامعه‌ی ما را اصلاح کن، خانواده‌ی ما را اصلاح کن، اقتصاد ما را اصلاح کن، سیاست ما را اصلاح  کن، اصلاح به معنای جامع نصیب همه‌ی ما بفرما. از الآن تا ابد قلب امام زمان علیه‌السلام را از ما راضی بفرما.
تقصیر و قصورها و ضعف‌های ما را ببخش و بیامرز و تبدیل به اصلاح بفرما.
«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

«سؤالات مسابقه»
۱- آیه ۱۳۶ سوره نساء به چه امری فرمان می‌دهد؟
۱) تعمیق ایمان
۲) ترویج ایمان
۳) حفظ ایمان
۲- آیه ۱۳۷ سوره نسا، به چه خطری اشاره دارد؟
۱) گناه اهل ایمان
۲) کفر بعد از ایمان
۳) نفاق بعد از ایمان
۳- آیه ۱۷۸ سوره آل‌عمران، به کدام نوع برخورد خداوند با بندگان اشاره دارد؟
۱) مهلت دادن به مؤمنان
۲) کیفردادن به کافران
۳) مهلت دادن به کافران
۴- امام سجاد علیه‌السلام در دعای مکارم‌الاخلاق، چه آفتی را برای اخلاق نیکو بیان می‌کند؟
۱) تکبّر و بزرگی‌طلبی
۲) عجب و غرور
۳) فخرفروشی
۵- آیه ۶۶ سوره نحل بر چه امری تأکید دارد؟
۱) اخلاص در عمل
۲) شتاب در عمل
۳) پنهان کردن عمل
پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.