درسهایی از قرآن

موضوع: توقعات بجا و نابجا تاریخ پخش: ۱۴۰۳/۰۲/۱۳

0 68
موضوع: توقعات بجا و نابجا
تاریخ پخش: ۱۴۰۳/۰۲/۱۳
عناوین:
۱- توقعات نابجا از پیامبران الهی
۲- شناخت نیازهای واقعی نسل نو
۳- تحکیم نظام خانواده و حفظ آن
۴- کتابخوانی، در کنار نظام رسمی آموزش
۵- اصول کار فرهنگی و دینی
۶- حفظ سنت‌ها اصیل همراه با ابتکار و نوآوری
۷- ضرورت حفظ حجاب برای حفظ نظام خانواده
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
در جلسه‌ی قبل بحثی بود که توقّعاتی داریم بجا و نابجا، آرزوهایی داریم بجا نابجا، چون به خاطر این‌که توجیه نیستیم، با خدا درگیریم، خدایا چرا همچین کردی؟!، با پیغمبر درگیریم، خانه‌ی طلایت کو؟! باغ انگورت کو؟!، با دولت درگیریم که دولت اینجا این کار را کرد، چرا کرد؟!، با خانواده‌ی مان مسئله داریم خانم چرا همچین کرد؟! شوهر چرا همچین کرد؟! همه‌اش براساس یک توقّعاتی است که بجا یا نابجا در این زمینه صحبت کردیم.
۱- توقعات نابجا از پیامبران الهی
فکر می‌کنم ادامه‌ی بحث را بدهیم، این یک. می‌گفتند چرا پیغمبر در خیابان‌ها راه می‌رود؟ این چه پیغمبری هست، دارد در کوچه و بازارها راه می‌رود؟ قرآن یک جا می‌گوید: «یَمْشی» (فرقان/ ۷)، یک جایی دیگر می‌گوید: «یَمْشُونَ» (فرقان/ ۲۰). «یَمْشی» یعنی تنهایی، «یَمْشُونَ» یعنی همه‌ی پیغمبرها راه می‌رفتند. این هم نه در «سوق»، «فِی الْأَسْواقِ» (فرقان/ ۷ و ۲۰)، «یَمْشی‏ فِی الْأَسْواقِ». «أَسْواق»، «سوق»، «سوق» یعنی بازار، «أَسْواق» یعنی بازارها، بازار آهنگرها، بازار زرگرها، بازار گوسفندفروش‌ها، بازار طلافروش‌ها. توقّعش این است که این دیگر راه نرود. نه، شما در شأنت نیست که بروی آرایشگاه، آرایشگاه باید بیاید توی خانه‌ی شما! شما در شأن این نیستی که، شما در شأن این نیستی که، هی یک توقّعاتی برای خودمان.
توقّع داریم که همه به ما ایمان بیاورند، همین طور نیست. قرآن به پیغمبر می‌گوید: «وَ إِنْ یَرَوْا»، «وَ إِنْ یَرَوْا»: یعنی اگر ببینند؛ «کُلَّ آیَهٍ»: هر نشانه‌ای از تو ببینند؛ «لا یُؤْمِنُوا» (اعراف/ ۱۴۶)، هزار تا هم معجزه برای این‌ها بیاوری، این‌ها ایمان نمی‌آورند. اصلاً می‌گفتند چرا جبرئیل بر ما نازل نشد؟! ما ایمان نمی‌آوریم جز این‌که جبرئیل بر خودمان نازل شود، توقّعشان این است که جبرئیل بر آن‌ها نازل شود، توقّع این است که پیغمبر در بازارها راه نرود. توقّع این است که مثلاً حالا که جمهوری اسلامی شد، در همه‌ی علمیات قبول شویم.
در جنگ بدر همه پیروز شدند، در جنگ احد شکست خوردند. آمدند گفتند: یا رسول الله، مگر نگفتی حق با ما هست، مگر نمی‌گویی قرآن، (کمک کنید)، «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ؟»، «یَنْصُرْکُمْ» (محمّد/ ۷)، خب ما لشکر تو هستیم، مسلمانیم، حقّیم، چرا شکست خوردیم؟!
قرآن می‌گوید به سه دلیل: «وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ» (آل عمران/ ۱۵۲)، عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، خدا وعده داد پیروز شوید پیروز شدید، در جنگ احد اوّل شما پیروز شدید. «إِذْ تَحُسُّونَهُمْ»، شما «تَحُسُّونَ»، یعنی حسّ دشمن را گرفتید، شما غالب شدید، منتها بعد می‌دانید چرا شکست خوردید؟ «فَشِلْتُمْ»: شل شدید؛ «تَنازَعْتُمْ»: نزاع در توی شما افتاد، اختلاف شد؛ «وَ عَصَیْتُمْ»: معصیت کردید، پیغمبر گفت این منطقه را رها نکنید، این منطقه، منطقه‌ی حسّاسی هست. همین که جنگ پیروز شد، شما گفتید ما خواسته باشیم منطقه را حفظ کنیم، غنائم جنگی را می‌برند، برویم غنائم جمع کنیم، به فکر جمع  غنائم رفتید غنائم جمع کنید، دشمن آمد از همان منطقه‌ای که شما جا خالی کردید، دشمن وارد شد و شما را شکست داد. چرا عیب‌های خودتان را نمی‌دانید؟ «فَشِلْتُمْ»، «فَشِل»، می‌گویند فلانی «فَشِل» هست، یعنی از کار افتادید. «تَنازَعْتُمْ»: نزاع، اختلاف توی شما افتاد. «عَصَیْتُمْ»: معصیت کردید. در دو تا کلمه جواب می‌دهد.
توقّع نداشته باشیم همه‌ی مردم ایمان بیاورند. حضرت نوح نهصد و پنجاه سال فقط پیغمبر بود، عمرش بیش از نهصد و پنجاه سال بود، قرآن می‌گوید نهصد و پنجاه سال فقط پیغمبر بود. چند نفر به او ایمان آوردند؟ چند نفر به او ایمان آوردند؟ «یُلْقى‏ إِلَیْهِ کَنْزٌ» (فرقان/ ۸)، قرآن می‌گوید: «می‌گفتند این پیغمبر است، گنجش کو؟!» مگر گفتیم سرمایه‌دار است، دنبال گنجش می‌گردید شما؟! توقّعات.
۲- شناخت نیازهای واقعی نسل نو
توقّع ما از دانشگاه چیه؟ توقّع دانشگاه از دانشجو چیه؟ به ما گفتند اگر می‌خواستی نماز یاد بچّه بدهی، همه‌ی نماز را یاد بچّه نده. من گاهی وقت‌ها می‌نشینم پای تلویزیون غصّه می‌خورم، می‌بینم بحث مذهبی می‌کنند، ولی، سوره‌ی احقاف مقدّمه‌ هست یا سوره‌ی ذاریات؟ کی گفته بگو کدام سوره مقدّم است؟
رفتم یک جایی، من را بردند. گفتند: «این‌ها کار قرآنی کردند، جایزه بده.» جایزه‌ی پنجم، ششم گفتم: «خب چه کردند؟»، گفتند: «پژوهش کردند»، گفتم: «خب من خودم هم پژوهشگرم، به من بگویید چه کردید؟»، گفتند: «یک آیه داریم در قرآن یازده تا قاف دارد، گفتیم هر کس پیدا کرد جایزه!»، یعنی بچّه‌ها از اوّل تابستان تا آخر تابستان رفتند قاف‌شماری! بعضی این‌ها را، نمی‌دانم، یعنی می‌خواهند یک کاری بکنند، آدم‌های خوبی هستند، ولی خوبی کافی نیست، عقل هم هست، خوبی باید باشد، عاقل هم باشد، بصیر هم باشد برای این.
سؤال‌هایی که تویش فتنه هست، «آقا شما کدام یکی از بچّه‌هایت را دوست داری؟»، سؤال غلط است، پدر، یا مادر بگوید کدام را دوست دارم، فتنه می‌شود بین بچّه‌ها، حسادت بچّه‌ها تحریک می‌شود، مثل این‌که آدم بگوید: «آقای قرائتی، کدام یک از انگشت‌هایت را بیش‌تر دوست داری؟»، خب هر انگشتی یک خاصیتی دارد، اگر این نباشد صنعت نیست، شما این را بگذار کنار، دگمه‌ی یقه‌ات را هم نمی‌توانی ببندی، این نباشد رئیس جمهور نداریم، چون رئیس جمهور را با این مهر می‌زنیم. این نباشد هیکلش از همه قوی‌تر هست و میانه هست، قوی‎تر است، درشت هست. این نباشد انگشتر، شما انگشترت را به این کنی، یا به این کنی زشت هست، به این انگشتر قشنگ است. در مقابل دشمن مشترک باید این‌ها جمع بشوند، مشت بشوند، بخورد تو سر فلان. کدام بچّه‌ات را؟ کدام درس را؟ رشته‌ی تحصیلی؟ گاهی وقت‌ها این علم هست، ولی به درد شما نمی‌خورد، علم خوبی است، ولی الآن مشکل ما این نیست. مشاوره‌ها، گاهی وقت‌ها یک چیزهایی طبیعی هست. انقلاب که شد تهران پاساژ و مغازه و این‌ها زیاد دارد در بازار تهران، این‌ها موقوقه هست، وقف مدرسه‌ی مروی و اوقاف و این‌ها.
۳- تحکیم نظام خانواده و حفظ آن
می‌گویند اگر کسی زنش را طلاق داد، پشیمان شد، گفت: «بد کردیم، طلاق کردیم، یک زن دیگر بگیریم»، قرآن می‌گوید: «وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ» (بقره/ ۲۲۸)، باز شوهر اوّلی، چون شوهر اوّلی با هم بودید دیگر، دیگر عروسی نمی‌خواهد، بچّه‌ها به دامن مادرشان برمی‌گردند، اخلاق همدیگر را می‌دانید، نقاط ضعف، نقاط قوّت را، یک زن جدید بروی، تازه مهریه جدید می‌خواهد، خانه‌ی جدید می‌خواهد، توقّع جدید دارد، تازه اخلاقتان به هم خواهد خورد، به هم نخواهد خورد. «وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ»، اگر کسی زنش را طلاق داد و پشیمان شد، باز زن اوّلی بهتر از زن جدید است، یعنی روان‌تر است، آسان‌تر است.
خیلی از مدیریت‌ها مدیریتش را بدهد به یک کسی دیگر، بلدند چه کنند. ابتکار را خدا نگفته من به چه کسی می‌دهم، ابتکار یک هدیه هست، به ذهن یک کسی می‌اندازد، به ذهن من می‌اندازد، به ذهن شما نمی‌اندازد، چیزی به ذهن شما می‌اندازد، به ذهن من نمی‌اندازد.
۴- کتابخوانی، در کنار نظام رسمی آموزش
شما درس‌هایی که می‌خوانید بخوانید، ولی یک مطالعه‌ای هم خودتان داشته باشید. درس‌هایی که دانشگاه می‌دهد و آموزش و پرورش، این‌ها مثل لوله‌کشی دولت است، آب لوله‌کشی آب سالمی هست، خب همه استفاده می‌کنند، امّا قانع به آب لوله‌کشی نباشید، در خانه‌ی خودتان هم باید چاه آب باشد. بیست و دو تا واجب میلیونی فراموش شده نوشتم، دادم به مقام معظّم رهبری. یکی از واجبات، مسئله‌ی نماز بود. امام جمعه‌ها رئیس دارند، سیاست‌گذاری ائمه‌ی جمعه؛ پیش‌نمازها، امور مساجد دارند؛ سازمان تبلیغات، روحانی دارد؛ اوقاف، روحانی دارد؛ سیاسی عقیدتی پادگان‌ها، روحانی دارند؛ هر جایی، این بچّه مدرسه‌ای‌ها روحانی‌شان کیه؟ ده، دوازده میلیون بچّه مدرسه‌ای هستند، بخشی‌شان نماز بهشان واجب می‌شود، رئیس این‌ها چه کسی هست؟ چه کسی برای این‌ها روحانی بفرستد؟ با چه تدبیری؟ با چه بودجه‌ای؟ با چه امکانات و تشویقاتی؟ رفتیم سراغ ستاد نماز.
هم درس‌های دانشگاه را بخوانید، هم خودتان یک ابتکاری نشان بدهید. من خودم در دنیای آخوندی به عنوان یک معلّم، پنج، شش تا ابتکار را خدا به ذهن من انداخت انجام دادم:
۱- به جای منبر، تخته سیاه.
۲- به جای نسل منقرض، نسل جوان.
۳- به جای این‌که بنشینم، بایستم.
۴- به جای این‌که بگریانم، بخندانم.
۵- به جای این‌که پول بگیرم، بگویم پول دادید دادید، ندادید هیچی.
براساس پول اقدام نمی‌کنم، کاری را تشخیص بدهم انجام می‌دهم، چه پول باشد، چه نباشد. اگر هم نپسندیدم نمی‌روم، چه پول بدهند، چه پول ندهند. پول محور نباشد، محور نیاز باشد.
۶- به جای ایّام تحصیلی، ایّام تعطیلات را استفاده کنیم،
جمعه‌ها عصری، جمعه‌ها صبح می‌رفتیم از ساوه قم، برمی‌گشتیم جمعه عصری می‌رفتیم کاشان. حدوداً سالی صد تا سفر داشتیم.
۷- منتظر مقدّمات هم نبودیم. یادم نمی‌رود که روز اوّلی که می‌رفتم پای تخته سیاه، یک تخته سیاه نداشتیم، یک مقوّا پیدا کردیم، به دیوار کوبیدیم، گفتیم این تخته سیاه. گچ نداشتیم، به صاحب‌خانه گفتیم یک ذغال بیاور، ذغال هم به جای گچ، با ذغال روی مقوّا کلاسداری کردیم. تخته پاک‌کن نداشتیم، جوراب‌هایِ، برداشتیم با جورابمان تخته را پاک کردیم.
۵- اصول کار فرهنگی و دینی
اگر بخواهید کار بکنید، خودتان طرّاحی کنید، چه کاری که ارزان باشد. کار فرهنگی یک اصولی دارد، اصولش را ان‌شاءالله یک وقت برایتان خواهم گفت، تا کار میلیونی هست، کار فردی نکنید. تا کار ارزان هست، کار گران نکنید، تا کار ماندگار هست، کاروانسراهای شاه عبّاسی ماندگار است، چهارصد سال شاه عبّاس کاروانسرا ساخته، هنوز در جادّه‌ها هست، ما روابط عمومی بنر می‌زند، جر پاره می‌کند. یعنی روابط عمومی ما یک بار مصرف هست، شاه عبّاس کاروانسرا ساخته، چهارصد سال ماندگار شده.
خودمان دربیاوریم. فکر نکنید این‌هایی که نشستند کتاب می‌نویسند این‌ها عقل کل هستند، این‌ها آدم‌های خوبی‌اند، باسوادند، فاضلند، کارشناسند، امّآ خود شما هم یک کارشناس نیستی؟ هی کارشناس را توی کلّه‌ی شما نزنند، «آقا این تخصّصی دارد»، بابا این تخصصی باشد. یک کسی می‌رفت دکتر، دارویش را هم می‌گرفت، ولی نمی‌خورد. به او گفتند: «چرا هی می‌روی دکتر؟»، گفت: «می‌خواهم زندگی کند، ما باید برویم بهش مراجعه کنیم»، گفتند: «دارو می‌خری؟»، گفت: «داروفروش، داروساز هم باید زندگی کند»، گفتند: «تو چرا نمی‌خوری؟»، گفت: «من هم می‌خواهم زنده بمانم، این‌قدر دارو هر کس بخورد مریض می‌شود.» او می‎‌خواهد زندگی کند، او می‌خواهد زندگی کند.
آمد دکّان کفّاشی دستور داد یک کفش برایش دوختند و پا کرد، گفت: «آقا تنگ است»، کفّاش گفت: «آقا، من کارشناسم، تو به کارشناس می‌گویی تنگ است؟! سی سال هست من کارشناسم!»، گفت: «من هم چهل سال هست کفش پا می‌کنم، تنگ است. تو سی سال هست کارشناسی، من هم چهل سال کفش پا می‌کنم، پایم، تنگ هست کفش.» به اسم کارشناس، به اسم تخصّص، به اسم چی، این‌ها. استفاده بکنیم، امّا ذوب نشویم در مطلبشان، اگر خوب بود روی چشم، اگر نظر داشتید نظرتان را اعمال کنید. خیلی وقت‌ها یک چیزی به ذهن شما می‌آید که به ذهن بزرگ‌ها نمی‌رسد.
آمدم خانه، بچّه‌ام گفت: «آقا، ملّاصدرا یعنی چه؟»، گفتم: «ملّاصدرا، اسم یکی از دانشمندان هست»، گفت: «نه»، گفتم: «تو بگو ملّاصدرا یعنی چه؟»، گفت: «ملّا یعنی باسواد. صدرا، یعنی باسواد وقتی نمی‌داند چه کند، می‌نشیند فکر می‌کند، صد راه پیدا می‌کند. ملّا صد راه، گفتم: «آقا جان، خود ملّاصدرا هم نمی‌داند اسمش یک همچین معنایی دارد!»، ملّاصدار، ملّا یعنی می‌نشیند با فکر صد راه پیدا می‌کند.
۶- حفظ سنت‌ها اصیل همراه با ابتکار و نوآوری
شما خودتان یک آدم هستید، هر چی که طبق فطرتتان هست و طبق عقلتان هست بپذیرید. هم باید ابتکار داشته باشید، نوآوری داشته باشید، هم باید ابتکارات قدما را قدر بدانیم، اگر ابتکار دارند روی چشم.
اگر خدا را حکیم بدانیم، به خدا نمی‌گوییم چرا همچین کردی؟ حکمت هست، نمی‌دانیم چیه، ولی آثار خدا را می‌بینیم، آثار حکمت را می‌بینیم. همه‌ی این‌هایی که می‌زایند، بچّه‌های نوزادشان می‌مکند، تا حالا یک بچّه نشده که این زاییده بشود، عوض این‌که بمکد، فوت کند به سینه‌ی مادر، «فوووو»، «عزیز بخور»، حالا هم کارشناس‌های رسمی و غیر رسمی از شرق و غرب و اینترنت و ماهواره و از همه کمک بگیرید که: «زنمان زاییده، بچّه فوت می‌کند»، چه جوری می‌خواهی روز اوّل، مکیدن را یاد بچّه بدهی؟
– توی چشم ما اشکمان شور است، چرا؟ برای این‌که چشم ما از پی هست، پی اگر در آب نمک نباشد، از بین می‌رود، باید توی آب نمک باشد، چشم ما از پی هست.
– لب در که مژه هست، چند تا مو، خدا خواسته این مژه ثابت باشد. موی سر مو هست، مژه هم مو هست، این مو هشتاد سال تکان نمی‌خورد، این مو هر هفته می‎روی اصلاح، باز هم جایش پر می‌شود. پوست یکی، گوشت یکی، نان یکی، آب یکی، یکی هر لحظه رشد می‌کند مثل موی سر و صورت، یکی سال می‌آید و ده‌ها سال می‌گذرد، موی مژه بلند نمی‌شود.
– دیگر چی؟ توی چشم اشک است، لب در …، ابرو پشت‌بام، ابرو هست، این ابروی ما، اگر ابرو نبود، نور چشم ما را اذیت می‌کرد، این ابرو سایه‌بان هست که چشم زیر هست و لذا گاهی هم که خورشید کم می‌آورد، دستمان را روی ابرویمان می‌گذاریم، همچینی می‌کنیم، یعنی یک سایه‌بان به سایه‌بان طبیعی اضافه می‌کنیم.
خدا وقتی کارهایش حکیم هست، حالا به ما داد، گوش ما چین و چروک هست، اگر گوش ما صاف بود، صدا را می‌فهمیدیم، نمی‌فهمیدیم از کدام طرف هست، تا می‌گفتند آقای قرائتی، من باید به شش طرف نگاه کنم، یعنی امواج با این چین و چروک. وقتی کار خدا حکیم هست، وقتی سخنان امیرالمؤمنین علیه‌السلام حکمت هست. خدا گفته این کار را بکن، گوشت خوک نخور. فلسفه‌اش چیه؟ چه می‌دانم چیه؟ برای حجاب چرا قانون داریم؟ آن که زن را خلق کرده، گفته حجابش را. حالا من یک جمله هم برای حجاب بگویم.
۷- ضرورت حفظ حجاب برای حفظ نظام خانواده
اسلام را بگذاریم کنار، ما قرآن را بگذاریم کنار، چون نگویند شیخ‌ها از روی قرآن حرف می‌زنند، گرچه افتخارمان هست حرف می‌زنیم، ولی ما منهای قرآن حرف می‌زنیم. چشم‌های باز در خیابان هست، یا نیست؟ هست، (با هم بگویید): هست. اگر خانم‌ها «تَبَرُّج»، «تَبَرُّج» از «وَ لا تَبَرَّجْنَ» (احزاب/ ۳۳) آیه‌ی قرآن است، یعنی خودتان را جلوه‌گری نکنید، می‌خواهید بروید توی کوچه بروید، امّا خودنمایی، خودتان را نشان ندهید، حراج نکنید خودتان را. اسلام می‌گوید هر کس می‌خواهد به تو نگاه کند، باید خرج تو را هم بدهد، خانه، ماشین، تلفن، اگر خرجت را داد نگاه کند، مفتکی حراج نمی‌کند. چشم‌ها باز هست، اگر زن خودش را آرایش کند نشان بدهد، حالا به اسم آزادی، حالا با اسم هم عوض نمی‌شود، با اسم عوض نمی‌شود. یک کسی جگر خرید بخورد، جگر را به سیخ کشید، گذاشت روی منقل شروع کرد باد دادن. گربه‌ها جمع شدند، به گربه‌ها گفت: «بلال است، بلال است!»، تو که اگر به جگر بگویی بلال، گربه‌ها می‌روند. حالا اسم آزادی، اسم تمدّن، این حرف‌ها، گول این الفاظ را نخورید. گربه شش تا اسم دارد، ولی ارزشی ندارد؛ «سَنّور» یعنی گربه، «هِرَّه» یعنی گربه، با اسم آزادی آزادی نیست. چه کسی اجازه می‌دهد کسی با لباس شنا برود سر کلاس فیزیک بنشیند، بگوید: «آزادی هست، من می‌خواهم با لباس شنا، سر کلاس فیزیک بنشینم»، چه کسی، هر آزادی را قبول کرده؟ آزادی در و دروازه دارد، آزادی ضرر به آزادی دیگر نزند، چیزهای دیگر را به … چشم باز هست، خانم هم آرایش کرده می‌آید جلوی چشم، نگاه می‌کند، نگاه که کرد دلش می‌رود. دنبال این دلربایی‌ها ببینید چی می‌شود:
یک، نقشه می‌کشد، تلفن ردّ و بدل می‌کند، عکس به هم می‌فرستند، ملاقات‌های خصوصی، حضوری، گفت‌وگو، تلفن، اینترنت. بالأخره این عشق یا به جایی می‌رسد، یا نمی‌رسد. اگر نرسید که همه‌اش مثل آدمی که پول ندارد و در دکّان کبابی وایستد، هی بوی کباب. تو که پول نداری بخری، در دکّان کبابی نایست برو، این هم پول ندارد، هی بو می‌کشد. گاهی خودش را می‌کشد، گاهی بر دیگران حمله ‌می‌کند. یک آفاتی دارد این.
اسلام گفته، غریزه‌ی جنسی هم جدّی هست، ازدواج را آسان کنیم، آمار گناه کم بشود، ازدواج را آسان کنیم، آمار گناه کم می‌شود. شما که امکان ازدواج برایتان هست الحمدلله، چون یک مبلغی را به شما می‌دهند، یک مبلغی را هم به آن خانم می‌دهند که در تربیت معلّم هست، یا دانشگاه فرهنگیان، دو تا شش تومان، دو تا هفت تومان، دو تا هشت تومان، زندگی ساده را می‌شود. تمرین کنید زندگی ساده را. بلد نیستیم زندگی کنیم، زندگی را اشرافی گرفتیم، مهمانی می‎گیریم حتماً باید فلان غذا باشد، کار باید حتماً چنین باشد، زندگی را ساده می‌شود.
یادم نمی‌رود طلبه‌ی جوان بودم، رفتم پهلوی آیت الله عظمای گلپایگانی گفتم که: «می‌خواهم عمّامه بگذارم»، طلبه‌ها برای عمّامه گذاشتنشان یک جشنی می‌گیرند شبیه عقد. «شما اجازه می‌دهی من از سهم امام یک جشنی بگیرم، عمّامه‌گذاری؟» خدا رحمتش کند، آیت الله عظمای گلپایگانی گفت که: «حالا ما که بدون جشن عمّامه گذاشتیم، ملّا نشدیم که حتماً می‌خواهی شما جشن بگیری؟»، گفتم: «نظری»، گفت: «نه، نمی‌خواهد جشن بگیری»، البتّه بعد یک کسی از غیر سهم امام گفت من کمکت می‌کنم، یک جشنی گرفتم.
زندگی، قناعت از جامعه‌ی ما برداشته شده، هر عروسی یک لباس خاصّی می‌خواهد. به یک کسی می‌گویی اذان بگو، می‌گوید: «آمپلی فایر بده»، بابا، الله اکبر، دیگر آمپلی فایر می‌خواهد چه کند؟! یک خورده سطح زندگی را بالا بردیم، زهد حذف شده، ساده‌زیستی حذف شده، اشرافی‌گری دارد حاکم می‌شود، خودمان هی تابش دادیم، تابش دادیم، تابش دادیم. نمونه‌هایی از ازدواج‌های اسلامی باید فیلمش ساخته بشود، ازدواج آسان، ازدواج آسان. صدا و سیما باید اینجا … خود شما از فامیل‌هایتان افرادی را سراغ دارید که ازدواج آسان کردند، همان را بنویسید، بدهید به صدا و سیما. شاید در فامیل شما یک سوژه‌هایی باشد که آن سوژه‌ها گیر صدا و سیما نیاید، گیر بنده و امثال من هم نیاید، ولی نمونه‌هایش را می‌شود فیلمش کرد. نیازهای خودتان را فیلم کنید به صدا و سیما بدهید. به دانشگاه خودتان و به خودتان فکر نکنید، اگر یک چیزی خوب هست، برای همه بخواهید. از این‌که دیدمتان و مقداری صحبت کردم خوشحالم، امیدوارم که خداوند همه‌ی کمبودها را جبران و روز به روز بر همه‌ی الطاف خودش نسبت به ما بیفزاید.
«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

«سؤالات مسابقه»
۱- آیه ۲۰ سوره فرقان به کدام ویژگی پیامبران اشاره دارد؟
۱) حضور در جبهه جهاد
۲) حضور در میان مردم
۳) حضور در معابد و مساجد
۲- آیه ۱۴۶ سوره اعراف، به کدام ویژگی کافران اشاره دارد؟
۱) پذیرش حق در صورت دیدن معجزه
۲) عدم پذیرش حق، با دیدن همه معجزات
۳) عدم پذیرش حق، به جهت ندیدن معجزات
۳- آیه ۱۵۲ سوره آل‌عمران، به کدام یک از عوامل شکست مسلمانان اشاره دارد؟
۱) نزاع و اختلاف
۲) نافرمانی رسول خدا
۳) هر دو مورد
۴- آیه ۸ سوره فرقان، کدام یک از توقعات کافران از پیامبران را بیان می‌کند؟
۱) داشتن گنج و ثروت
۲) نزول فرشتگان بر آنان
۳) نزول کتاب از آسمان
۵- آیه ۳۳ سوره احزاب، از چه امری نهی می‌کند؟
۱) جلوه‌گری زنان در جامعه
۲) نگاه ناروای مردان
۳) هر دو مورد
پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.