درسهایی از قرآن

موضوع: آفات و خطرات حسد (۱) تاريخ پخش:۱۴۰۲/۰۳/۱۸

0 112

آفات و خطرات حسد (۱)

موضوع: آفات و خطرات حسد (۱)
تاريخ پخش: ۱۸/۰۳/۱۴۰۲
عناوين:
۱- به جای حسادت، مشارکت در کارهای خیر
۲- حسادت مخالفان به جایگاه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله
۳- توجه به نعمت‌های خود، به جای حسادت به نعمت‌های دیگران
۴- حسادت، عامل اولین گناه و نافرمانی در آسمان و زمین
۵- نشانه‌های انسان حسود، در روایات
۶- نفاق و دورویی، از نشانه‌های بارز انسان‌های حسود
۷- نقش حسادت در رفع سلامتی از جسم و روان انسان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

دو جلسه‌ای راجع به حسد حرف‌هایی زدیم، مطالب زیادی ماند که در این جلسه بگوییم، در ظرف بیست و چند دقیقه نکات مفید و مهمّی را از قرآن و روایات خدمتتان عرض کنم. یکی که قرآن به حسد گفته «بَغی»، «بَغْی» با غین، «باغی» یعنی زورگو، می‌گوید: «حَسَداً» (بقره/ ۱۰۹)، در یک آیه هم می‌گوید: «بَغیاً» (بقره/ ۹۰)، راجع به حسودها گاهی می‌گوید کار این‌ها روی حسد بود، گاهی می‌گوید روی بغی بود، این معنایش این است که حسد، بغی است، بغی، حسد است، یعنی ظلم است، ظلم به خودمان هم هست هان، چون من وقتی حسودم، اوّل با خدا دعوایم هست: «خدایا چرا این خوشگل‌تر از من است؟! چرا این پولدارتر از من است؟! چرا جنس او ترقّی کرد؟! جنس من ترقّی نکرد؟! چرا او در المپیاد برنده شد؟! چرا او رفت، من نرفتم؟! کنکور …» اوّل دشمنی این است که انسان با خدا طرف است و لذا روایت داریم که آدم حسود اعتراضش به خداست، می‌گوید: «چرا به او داد، به من نداد؟!» حالا یک فکری بکنیم. الآن شما غصّه می‌خوری چرا به او داد، به او نداد؟!
۱- به جای حسادت، مشارکت در کارهای خیر
اوّل که خدا به همه می‌دهد، منتها بعضی‌ها با عمل، بعضی‌ها با رضایت؛ بنده در تلویزیون حدیثی می‌خوانم، تلویزیون در اختیار من است، این تلویزیون را در اختیار شما نمی‌گذارند، شما می‌گویی که: «چرا قرائتی در تلویزیون رفت؟ مگر قرائتی چه‌قدر سواد دارد؟ مگر سواد ما بهتر و بیش‌تر نیست؟ چه‌قدر آدم قوی‌تر، باسوادتر، انقلابی‌تر، کمالات بسیاری دارند که آن‌ها چرا در تلویزیون نیستند؟» اوّل به خدا می‌گوییم چرا. این راهش این است که همان خدایی که گفته چرا نگو، می‌گوید هر چه به او دادیم، به تو هم می‌دهیم، لطف خدا کم نیست، لامپ است، یک نفر زیرش بنشیند، یا دو نفر، یا سه نفر، اثری ندارد. من یک بحثی از قرآن و حدیث می‌کنم، شما می‌گویی الحمدلله، تا گفتی الحمدلله، اگر من ثوابی دارم، شما در ثواب من شریکید، راضی باشید، بگویید تعاون، من حدیثی دارم، شانزده تا حدیث، حدیث هفدهمی به دستم نرسیده، شما حدیث هفدهمی را بنویسی، فاکس کنی به دفتر من که آقا این حدیث هم با حرف‌های تو مناسبت دارد، این را هم هفته‌ی دیگر، یا وقت دیگر بگو، تکمیلش کن، با تعاون و تکمیل، با رضایت، با شرکت. به ما گفتند هر وقت یک کاری را نمی‌توانید بکنید، شریکی بکنید، عید قربان است می‌خواهید گوسفند بکشید، گوسفند گران شده، پول ندارید، شریکی بشوید. خدا به حضرت موسی گفت: برو تبلیغ، چه کسی؟ فرعون، حضرت موسی گفت: شریکی، تنهایی من حریف فرعون نمی‌شوم، «أَشْرِكْهُ في‏ أَمْري‏» (طه/ ۳۲)، شریکی، یعنی من می‌توانم …، شب می‌خواهی بخوابی، خدایا امروز صبح تا حالا چه‌قدر کار خیر شده، دستگیری شده، آموزش داده شده، کمک شده، خدایا هر کار خیری که امروز شده الحمدلله، خدا را شکر، همین که می‌گویی الحمدلله، تمام کارهای خیری که امروز شده را پای تو می‌نویسند، روایت داریم هان، شتر حضرت صالح را گفتند نکشید، یک نفر کشت، کشتن را «عَقَرَ» می‌گویند: «عَقَرَ»، «عَقَرَ» یعنی ذبحش کرد، قرآن نمی‌گوید: «عَقَرَ»، می‌گوید: «عَقَروا»، همه با هم کشتند، امام می‌فرماید: یک نفر که بیش‌تر کشت، یک نفر شتر را کشت، باید بگوید: «عَقَرَ»، چرا می‌گوید «عَقَروا»، همه با هم کشتند؟ می‌گوید یک نفر کشت، باقی‌ها هم راضی بودند. (بحار الأنوار، ج ‏۲، تتمة أبواب العلم‏، باب ۳۲، ح ۲۷، ص ۲۶۶ و ۲۶۷)
حدیث داریم در قیامت قطره‌ی خونی به سینه‌ی یک نفر می‌چکد، می‌بیند یک قطره خون چکید، می‌گوید: «این چه بود؟!» می‌گوید: «یک نفر را به ناحق کشتند، تو هم در یک قطره شریک بودی.»
ما می‌توانیم با تعاون، با شرکت، با راضی بودن کمک کنیم، چرا بگوییم خدا؟ ما به خدا نباید اشکال کنیم، خدا می‌دهد، می‌گیرد، می‌دهد، می‌گیرد، دادن خدا برایمان لطف است ولی گرفتنش را یک خورده سختمان می‌آید و لذا قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ»، بعد می‌گوید: «وَ تَنْزِعُ» (آل عمران/ ۲۶)، «تُؤْتِي» یعنی می‌دهد، در مقابل می‌دهد، باید گفت می‌گیرد، خدا به هر کس بخواهد می‌دهد، از هر کس خواست، می‌گیرد، نمی‌گوید می‌دهد، می‌گیرد، می‌گوید: «تَنْزِعُ»، «نَزْع» یعنی پوست گوسفند را کندن، چون وقت گرفتن به آدم سخت می‌گذرد، آدم یک چیزی را می‌گیرد، بعد گرفتنش سختاست. نوزاد سینه‌ی مادر را می‌گیرد، اما وقتی می‌خواهی او را از شیر بازش بداری، کندن از سینه‌ی مادر سخت است، «تُؤْتِي» یعنی راحت می‌دهد، اما «تَنْزِعُ»، «نَزْع» کندن. گاهی وقت‌ها یک نعمتی را از ما می‌گیرد، به کسی دیگر می‌دهد. آدمی که حسود است می‌گوید: «خدا چرا به او داد؟! چرا گیر من نیامد، گیر او آمد؟!» این یکی که باید بگوییم که: مالک او هست، به ما چه؟! مال خودش است. امروز رئیس بانک می‌گوید در این قسمت وایسا، پول بپرداز، فردا به آن شعبه می‌گوید تو اینجا وایسا، پول بگیر. نه آن روزی که پول می‌پردازد، از غصّه سکته می‌کند، نه آن روزی که پول می‌گیرد، جفتک می‌زند، پول مال من نیست، امانت است، آورده‌ام در بانک، یک روز می‌گوید در این شعبه بده، یک روز می‌گوید در این شعبه … و لذا می‌گویند آدم خوب شرطش این است: «لا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ» (حدید/ ۲۳)، اگر گرفتند غصّه نخوری.
۲- حسادت مخالفان به جایگاه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله
آدمی که حسود است، می‌گوید خدا چرا به او داد، چرا به من نداد؟! چرا او برنده شد، من نشدم؟! این اوّل به خدا اعتراض می‌کند. به خدا که اعتراض کرد، به پیغمبر هم اعتراض می‌کند، چرا این پیغمبر شد؟!: «أَ هذَا الَّذي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً» (فرقان/ ۴۱)، عربی‌هایی که می‌خوانم، قرآن است، این بود پیغمبر؟! از این بهتر نبود؟! از این قوی‌تر نبود؟! ما در طائف آدم‌های قوی داشتیم، مکّه آدم‌های قوی داشتیم: «مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيمٍ» (زخرف/ ۳۱)، در این دو تا قریه که مراد مکّه و طائف است، آدم‌های بزرگواری بودند، در این همه آدم‌های بزرگوار چرا این پیغمبر شد؟! چرا اهل بیت پیغمبر شدند چهارده معصوم؟! این‌ها حساب و کتاب دارد.
یک چیزی می‌خواهم برایتان بگویم، به شرطی که دقّت کنید. گاهی می‌گویند یک سؤال دارم، من جواب می‌دهم: « نمی‌شد من امام صادق باشم؟ نمی‌شد من امام زمان باشم؟ نمی‌شد من امیرالمؤمنین باشم؟» دعای ندبه، اوّل دعای ندبه جواب می‌دهد، می‌گوید ببین، الکی نیست، عربی می‌خوانم، این‌که می‌خوانم دعای ندبه است، یک سطر دعا را می‌خوانم، عربی است، ولی کلماتش را شما می‌فهمید، چون از این عربی آسان‌ها هست، عربی آسان‌ها را فارس‌ها هم می‌فهمند، «شَرَطْتَ»، خدایا شرط کردی با امام صادق، با امام حسین، با امام سجّاد، «شَرَطْتَ»، شرط کردی، «أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ»، شرط کردی زندگی‌تان باید ساده باشد، حسین جان باید بروی زیر سم اسب، باید اهل بیتت روبه‌روی چشمت کشته بشوند، شرط می‌کنم هان، «فَشَرَطُوا»، آن‌ها هم گفتند قبول است، تو هم «عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفاءَ بِهِ»، تو هم می‌دانی که این‌ها به این شرط عمل می‌کنند، «فَقَبِلْتَهُمْ»، حالا به آن‌ها دادی، مثل بازاری که به مشتری می‌گوید: «آقا دو ماهه چکت را می‌دهی، حواله وصول می‌شود؟» می‌گوید: «بله»، شما می‌دانی آدم صادقی هست، بله‌اش بله هست، دروغ نمی‌گوید، نسیه به او می‌دهی. شرط می‌کنی، سر وعده به قولت وفا می‌کنی، «شَرَطْتَ» یعنی شرط می‌کنی، «شَرَطُوا» آن‌ها هم شرط را قبول می‌کنند، «وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفاءَ بِهِ»، تو هم می‌دانی که این‌ها به شرطشان عمل می‌کنند، حالا «فَقَبِلْتَهُمْ وَقَرَّبْتَهُمْ»، حالا به آن‌ها می‌دهی.
چرا خدا به پیغمبر داد؟
یک آیه در قرآن داریم، می‌گوید مگر به آل ابراهیم ملک عظیم ندادیم؟! (نساء/ ۵۴) ما داشتیم انبیاء بودند، حکومت هم داشتند، یوسف یک نمونه‌اش، آن که می‌گویند دنیا بد است، یعنی دل بستن به دنیا بد است، ممکن است آدم دنیا را داشته باشد، دلبسته نباشد، نمی‌شود گفت هر کس سوار دوچرخه است زاهد است، هر کس سوار ماشین است دنیاگراست، گاهی وقت‌ها به همان صاحب ماشین می‌گویی: «من یک کاری برایم پیش آمده، می‌شود من را برسانی، سوئیچ ماشینت را یک ساعت در اختیار من بگذاری؟» ممکن است ماشینش را هم در اختیار رفیقش بگذارد، ممکن است یک دوچرخه قراضه داشته باشد، به برادرش هم نمی‌دهد، پس نمی‌شود گفت هر کس دوچرخه دارد، آدم خوبی است، هر کس ماشین دارد، آدم بدی است، چه بسا او از دوچرخه‌اش نمی‌گذرد و او از ماشینش می‌گذرد.
۳- توجه به نعمت‌های خود، به جای حسادت به نعمت‌های دیگران
خب بحث حسد بود. حسد معنایش این است: خدایا چرا به او دادی، خدایا چرا من ندارم؟! یادم نمی‌رود جوان بودیم، اوّل انقلاب بود، یک جایی سخنرانی، شهرش هم یادم است کدام شهرها بود، سخنرانی کردم، خانم‌ها هم نشسته بودند دخترخانم‌ها. یک دختر خانمی بلند شد، گفت: «آقای قرائتی، یک سؤال» گفتم: «بفرمایید» گفت: «خدا عادل است؟» گفتم: «بله»، آخر ظلم را یک کسی می‌کند که یا نداند، یا محتاج باشد، کسی که قدرت دست اوست، چرا ظلم کند؟! آدم زورگو از راه حق نمی‌تواند، از راه باطل … گفت: «اگر خدا عادل است، پس چرا من زشت هستم، بعضی از ما زشت هستیم، خواستگار نداریم، دخترهای زیبا خواستگار دارند، چرا او خوشگل است، من خوشگل نیستم؟!» در سخنرانی از من پرسید. گفتم: «جوابش را حضرت امیر علیه السلام در نهج البلاغه فرمود، فرمود: زشت‌ها نگاه به زشتی‌تان نکنید، یک کمالی هم دارید، دنبال کمالتان بگردید، «مَادُّ الْقَامَةِ»، قدّش بلند است، آدم لذّت می‌برد با این هیکل و تیپی که دارد، اما «قَصِيرُ الْهِمَّةِ»، همّتش کوتاه است، «طَلِيقُ اللِّسَانِ»، بیانش خیلی قشنگ است، «حَدِيدُ الْجَنَان‏» قلبش سنگ است. (نهج البلاغه، کلام ۲۳۴)، اگر قلّه هست، درّه هم هست، ممکن است بسیاری از نوابغ ما یک کار ساده را نتوانند بکنند، بنابراین نگاه کن چه نقطه‌ی قوّتی داری، از یک جا ضعیف هستی، از یک جا قوّت هم داری، اگر درّه‌ای هست، کنار درّه قلّه‌ای هست، اگر قلّه‌ای هست، کنار قلّه درّه هست.»
آیات قرآن راجع به حسادت زیاد است، یک چند تایش را من اینجا نوشتم، خدمتتان بخوانم:
۴- حسادت، عامل اولین گناه و نافرمانی در آسمان و زمین
۱- اوّل می‌گوید که، اوّل خونی که در زمین ریخته شد، خون حسادت بود. حضرت آدم، پدر ما، دو تا پسر داشت، هابیل و قابیل، یکی به یکی حسادت ورزید، او را کشت، «فَقَتَلَهُ» (مائده/ ۳۰)، اوّل خونی که در زمین ریخته شد، به خاطر حسادت بود.
۲- اوّلین گناهی که در آسمان‌ها قرار گرفت، حسد بود، خدا گفت: «به آدم سجده کنید؟» شیطان گفت: ما بهتر از انسان هستیم، انسان از خاک آفریده شده و ما از آتش آفریده شدیم، «خَلَقْتَني‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ» (اعراف/ ۱۲)، زیر بار نرفت و شیطان مطرود شد در طول ده‌ها سال، قرن، قرن‌ها مطرود شد. اوّل خونی که در زمین ریخته شد، به خاطر حسادت بود، حسادت تا مرز برادرکشی پیش می‌رود. برادرهای یوسف به خاطر حسادت یوسف را در چاه انداختند. الآن این حسادتی که بین بعضی مردها و زن‌ها هست، چه فتنه‌ها به پا کرده! حالا، قرآن می‌گوید: «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ» (نساء/ ۳۲)، چشم حسره به دیگران باز نکنیم.
«وَ لَا تَفْتِنِّي بِالنَّظَرِ»، در دعای مکارم الأخلاق می‌گوید خدایا زندگی‌ام جوری باشد که چشم حسره باز نکنم، آه نکشم که او دارد، او ندارد، «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ» من یک مَثَل زدم، بعضی‌ها شنیدند و بعضی‌ها هم خندیدند و بعضی‌ها هم این طرف و آن طرف نقل کردند، گفتم لیمو کوچک گله نکند که چرا من کوچک هستم و ترش هستم، لیموی سفید بزرگ است و آبدار، چرا من را کوچک و ترش آفریدی، او را بزرگ و آبدار و شیرین؟! می‌گوییم: لیمو جان درست است تو کوچک هستی، ترشی، اما می‌دانی آب لیمویت چند ماه در خانه و در یخچال می‌ماند؟ آن لیمو شیرین با این‌که پرآب و بزرگ هست، وقتی که چاقو به او زدی، بعد چند لحظه تلخ می‌شود، بزرگ است و آبدار ولی زودرنج است، تلخ می‌شود، لیمو کوچک، کوچک است و ترش اما مدّت‌ها می‌ماند.
هر کس، هر ضعفی دارد، توجّه کند به قدرتش، اگر یک چیزی را ندارید، مسئولیتی هم ندارید. یک شعر بود، بچّه که بودیم، از دیگران شنیده بودیم، می‌گفت: «قربان خودم که خر ندارم، از کاه و جو‌اش خبر ندارم.» گاهی وقت‌ها انسان یک چیزی را دارد ولی مسئولیتش را هم دارد، هر که بامش بیش، برفش بیش‌تر. من اگر یک نان داشته باشم، مسئول کسی نیستم، یک نان مال خودم، اما اگر دو تا داشته باشم، باید خودم یکی‌اش را بخورم، یکی‌اش را هم مسئول گرسنه‌ای هستم که بغلم هست، سه تا داشته باشم، مسئول دو تا گرسنه، پنجاه تا نان داشته باشم، مسئول چهل و نه تا گرسنه، هر چه امکانات بیش‌تر باشد، مسئولیت هم بیش‌تر است، یاد کنیم که ما می‌توانیم و حرف‌هایم را جمع کنم، کسی می‌خواهد بنویسید، بنویسد.
در مقابل حسود چه کنیم؟
۱- اوّل بدانیم که خدا حکیم است، ما حکمت خدا را نمی‌دانیم، به چه دلیل به او داد، شاید آن دلیلی داشته باشد.
زود قضاوت نکنیم که او برنده شد، این باخت، گاهی وقت‌ها آن کسی که فکر می‌کنی برد، باخت و آن کسی که فکر می‌کنی باخت، برد. برد و باخت لحظه‌ای نیست که بگوییم چون برنده شد، پس برنده هست، ممکن است غذای لذیذی خورد و شما غذایت لذیذ نبود ولی او با غذای لذیذ بیمار شد، شما با غذای ساده سالم شدی، او مرضش بیست روز طول کشید، شما مریضی‌ات دو روز طول کشید، همه را با هم حساب کنید، او در یک رشته قوی است، در یک رشته ضعیف است. «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ» (اعراف/ ۱۲)، : «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ» (نساء/ ۳۲).
حالا چه‌طور آدم حسود می‌شود؟ وسط بحثم یک دعا می‌کنم، شما که پای تلویزیون هستید، یک آمین بگویید، «آمین» یعنی خدایا این دعا را مستجاب کن، خدایا انواع بیماری‌ها، به خصوص بیماری حرص و حسد و بخل و تکبّر، همه‌ی این‌ها را از ما دور کن.
یک سؤال، چه‌طور آدم حسود می‌شود؟
۱- یکی کوردلی و تنگ‌نظری است، «الْحَسَدُ أَصْلُهُ مِنْ عَمَى الْقَلْب‏» (مصباح الشريعة، ص ۱۰۴)، ریشه‌ی حسد کوردلی است، کورباطن است، یعنی یک چیزهایی را نمی‌بیند، نعمت‌های او را می‌بیند، نعمت‌های خودش را نمی‌بیند، مثلاً می‌گوید چرا بیماری او خوب شد، بیماری من بد شد؟! آخر بیماری او را می‌دانی، دکترش چه کسی بود؟ دارویش چه چیزی بود؟ دقّتش چه بود؟ در عمل به دستور پزشک چه جور دستورهای پزشک را دقّت و عمل کرد؟ چرا او برنده شد، من برنده نشدم؟ او درس خواند، شما درس نخواندی، یک خورده چشمت را باز کن، خودت را دریاب، خودت را بشناس، یک.
۲- دوّم این‌که دنیا کوچک است، دنیا کوچک است، این‌که ما بگوییم چرا او دارد؟ او چند روز دارد، تمام می‌شود می‌رود، مثل یک نمایشگاه است که می‌بینید، شما در نمایشگاه می‌روید، زیبایی‌ها را می‌بینید ولی چه‌قدر طول می‌کشد؟ دنیا کوچک است، به زودی به سراغ آدم می‌آیند، امروزش را نبین، فردایش را هم ببین.
۵- نشانه‌های انسان حسود، در روایات
آدمی که حسود است، دست به یک کارهایی می‌زند، این هم نوشتنی است، من حالا شرمنده هستم، توان بلند شدن و نوشتنم خیلی ضعیف شده ولی فهرست‌وار کسی که می‌خواهد …، چگونه آدم حسود می‌شود و حسادت چه آفاتی دارد؟ پانزده، شانزده تا نوشتم، چند تایش را برای شما در این چند دقیقه بگویم:
۱- اوّل آدم حسود عیب‌جوست، چون نمی‌تواند ببیند که او نعمت دارد، یک عیبی از او درمی‌آورد، مثلاً می‌گوییم آش فاطمه خانم خیلی خوشمزه بود، فوری سر سفره یک نفر حسادتش گل می‌کند، می‌گوید: بله، آشش خوشمزه بود، ولی یادت رفت دیروز آب‌گوشتش خراب شد؟! چه لباس شیکی پوشیده بود! بله، یادت رفت چند تا لباس را خراب کرده. یعنی آدمی که حسود است، تا کمال دیگران را دید، یک عیبی روی کمال دیگران می‌گذارد که بگوید او هم این هم عیب را دارد، این یک.
۲- غیبت هم می‌کند، چون وقتی نمی‌تواند او را ببیند، عیب‌هایش را به زبان می‌گوید.
۳- تهمت هم می‌زند. آدم پاکی است، نمی‌تواند ببیند که محبوبیت دارد، تهمت می‌زند، بردند، خوردند، بله هر کس برد و خورد ثابت شد، هر جرمی دارد باید قوّه‌ی قضائیه به فکرش باشد اما صرف این‌که چون او پولدار هست، پس بردند، دزدیدند. می‌بیند خانه‌ی قشنگی می‌سازند، نگاه به ساختمان مردم که می‌کند، یک نگاهی می‌کند و حسادتش تحریک می‌شود، می‌گوید از کجا آوردند؟ همین‌هایی هستند که اختلاس کردند. بله، ممکن است با اختلاس آدم پولدار بشود اما نمی‌شود گفت هر که پولدار است، اختلاس کرده، هر گردویی گرد هست، اما نمی‌شود گفت هر گردی گردو است. افراد اختلاس‌گر از مال بیت‌المال، از مال افراد کلاهبرداری می‌کنند، پولدار هم می‌شوند، خانه هم می‌سازند، کاخ می‌سازند، اما می‌شود گفت هر کس خانه‌اش خوب است، این حتماً اختلاس کرده؟ باید مواظب باشیم.
۴- تحقیر، این آدم پولدار است، ماشینش خوب است، تحقیرش می‌کند، مثلاً ماشین شیکی دارد، می‌آید یک خورده لجن برمی‌دارد، به ماشینش می‌مالد، ماشینش را خراب می‌کند، چرا؟ چون می‌بیند این یک ماشینی دارد، این یک همچین ماشینی ندارد، حسادتش را، ماشینش را لجن می‌کند، ، مشت می‌زند، شیشه‌اش را می‌شکند، کار هم ندارد هان، دزد هم نیست، ولی همین که می‌بیند ماشین خوب است، یک مشت به آن می‌زند می‌رود، این حسادت است، تحقیر می‌کند خودش را، ماشینش را.
۵- قتل، غارت، دزدی می‌کند، برادران یوسف به خاطر حسادت یوسف را در چاه انداختند.
– غارت، نزاع‌های خانوادگی و قبیله‌ای و کشوری و بین‌المللی. خیلی از درگیری‌ها ریشه‌اش حسادت است، اگر ایشان این نعمت را نمی‌داشت، این فتنه هم نمی‌شد، چون یک نعمتی را دارد، به او حسادت می‌ورزند، می‌گویند برویم کلاهش را برداریم، کم‌فروشی کنیم، جنسش را خراب کنیم. امیرالمؤمنین فرمود: «الْحَسَدُ يَأْكُلُ الْحَسَنَاتِ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ.» (غرر الحکم و درر الکلم، ح ۱۹۱۲، ص ۱۰۳)، همین‌طور که آتش چوب را می‌سوزاند، بیماری حسد عبادت‌ها را می‌سوزاند. آدم‌هایی هستند عبادت می‌کنند، عبادت‌های سنگین ولی حسود است، چون حسود است …
باز امیرالمؤمنین فرمود: «لَا يَزُولُ إِلَّا بِهَلْكِ الْحَاسِدِ» (غرر الحكم و درر الكلم، ح ۱۹۱۱، ص ۱۰۳)، تا آدم حسود نمیرد، مشکل حل نمی‌شود تا زنده باشد. ما داشتیم یکی از بزرگان رفتند به او گفتند فلانی چه کرده، چه کرده، چه کرده، جلویش را بگیر. گفت: تا زنده هستم، این کار را خواهد کرد، چون ایشان به من می‌گوید چرا این مقام را تو داری؟ چون به مقام و موقعیت من حسادت می‌ورزد، این حرف‌ها را می‌زند، این قصّه چاره‌اش این است که بنده بمیرم، این تمام بشود برود. حضرت امیر هم همین را می‌فرماید، می‌گوید: حسادت مرضی است که «دَاءٌ عَيَاءٌ لَا يَزُولُ إِلَّا بِهَلْكِ الْحَاسِدِ» (غرر الحكم و درر الكلم، ح ۱۹۱۱، ص ۱۰۳)
۶- نفاق و دورویی، از نشانه‌های بارز انسان‌های حسود
– حسود منافق است، کسی که بگوید سلام، حال شما خوب است؟ من نسبت به شخص شما حسادت دارم، حسادتش را نمی‌گوید. خب مشتاق دیدار، خیلی وقت است ندیدمت، دلتنگت شدم. انواع زبان‌بازی‌ها را می‌کند، اما در دلش از او ناراحت است، امام فرمود یکی از عیب‌های حسادت این است که آدم را منافق می‌کند، زبانش یک چیزی می‌گوید، عملش و قلبش چیز دیگر می‌گوید. «اسْمُ الصَّدِيقِ وَ صِفَةُ الْعَدُو» (غرر الحكم و درر الكلم، ح ۲۱۲۷، ص ۱۲۰)، اسمش دوست است، حالا …
– «الْحَسَدُ دَأْبُ السُّفَّلِ وَ أَعْدَاءُ الدُّوَل»‏ (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ح ۶۷۹۷، ص ۲۹۹)، حسادت کار آدم‌های پست است و دشمن افراد، نسبت به افراد قوی حسادت دشمنی است و نسبت به افراد پست …
– «اشَرُّ الْأَمْرَاض‏» (غرر الحکم و درر الکلم، ح ۳۸۷، ص ۲۹)، در مرض‌های روحی بدترین مرض این است که آدم حسود باشد، می‌گوید چرا او دارد، من ندارم؟! خب تو هم چیز دیگر داری، ممکن است فردا … بعد هم گاهی وقت‌ها اگر تفاوت نباشد، ترکیب نمی‌شود. شما اگر می‌خواهی بنویسی «اَدب»، مجبوری برای نوشتن ادب، الفش را صاف بنویسی «اَدب»، دالش را دولا بنویسی، ب‌اش را افقی بنویسی؛ عمودی، دولا، افقی، او نه، می‌گوید چرا تبعیض شد، همه یک جور باشد؟ خب این ادب نمی‌شود، می‌شود «اَ اَ اَ»، «بـَ بـَ بـَ»، «دَ دَ دَ»، اگر می‌خواهی ادب باشد، الف باشد، چاره نیست، نظام هستی باید تفاوت باشد تا همه به هم نیاز داشته باشند، درصدد برآوردن نیاز باشند، وقتی نیازی برطرف شد، جامعه تشکیل می‌شود.
حدیث دیگر داریم باز می‌فرماید: حسد مرضی است که خوب نمی‌شود تا آخر عمر. (غرر الحكم و درر الكلم، ح ۱۹۱۱، ص ۱۰۳) در یک صنف هم نیست هان، در علما، در تجّار، در ورزشکارها، در همه حسادت هست، می‌گوید: چرا او دارد، من ندارم؟!
– «رَأْسُ الرَّذَائِلِ الْحَسَدُ» (غرر الحكم و درر الكلم، ح ۲۱، ص ۳۷۷)، باز یک حدیث دیگر هست، یعنی به همه‌ی عیب‌ها توجّه کنیم، سرچشمه‌ی همه حسادت است.
۷- نقش حسادت در رفع سلامتی از جسم و روان انسان
– مریض می‌شود: «صِحَّةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَد» (نهج البلاغه، حکمت ۲۵۶)، آدم حسود هی غصّه می‌خورد، چرا او دارد؟! چرا او دارد؟! چرا؟! ماشینش، همسرش، دخترش، دامادش، عروسش؟! هی به این و آن نگاه می‌کند، می‌بیند او دارد، من ندارم، هی خودش آب می‌شود، مثل شمع آب می‌شود، آدم حسود دشمن را کارش نمی‎کند، آدم حسود باید بداند خدا اگر به او نداده، به تو هم نمی‌دهد، این‌طور نیست که اگر ماشین را از او گرفتیم، مغازه را از او گرفتیم، بدهیم به تو، تو فقط خودت را ضایع می‌کنی، خودت را خوار می‌کنی، به زبان می‌آوری.
– «لَا رَاحَةَ لِحَسُودٍ» (غرر الحكم و درر الكلم، ح ۲۳۵، ص ۸۲۴)، جمله‌ی قشنگی است، آدم حسود راحت نیست، همیشه نشسته فکر مردم را می‌کند. گاهی برای حسادت‌های دور (۲۶:۲۱)، در لباس ما هم متأسّفانه هست، چرا او به آن مقام رسید، من نرسیدم؟! قصّه‌ای که می‌خواهم بگویم، مال پنجاه سال پیش است. اوّل کارم بود، کاشان، چند تا نوجوان جمع کردیم، تخته سیاه گذاشتیم و کلاسداری را شروع کردیم. جمعیتشان بین سی تا پنجاه، سنّشان بین سیزده تا بیست، یک ریال هم پول در این کار نبود، بانی هم نداشت، انگیزه‌ی استخدام و امتحان و هیچی نبود، من بودم و تخته سیاه و یک مشت بچّه. بعد دیدیم یک کسی گفت: «آقای قرائتی تو خیلی سیاست‌مداری!» گفتم: «کجای کار من به سیاست می‌خورد؟!» گفت: «این بچّه‌ها الآن مرید تو می‌شوند، چهل، پنجاه سال دیگر که تاجر بشوند، سهم امامشان را به تو خواهند داد، پول‌هایشان را به تو خواهند داد!» ببین این‌ها دیگر مرض نیست، مالیخولیاست، سرطان اخلاقی است، نشسته حساب من را می‌کند، امروز از این می‌گیریم، فردا به او می‌گوییم، با او شریک می‌شویم، از او وام می‌گیریم، چون همه‌اش در فکر نقشه کشیدن است، چه کنیم از دیگران بِکَنیم، چه کنیم به خودمان وصل کنیم.
– «الْحَسَدُ يُنَكِّدُ الْعَيْش‏» (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ح ۶۸۲۶، ص ۳۰۰)، آدم حسود زندگی‌اش تلخ است، در نکبت، در غم و غصّه دارد زندگی می‌کند.
– «إِذَا أَمْطَرَ التَّحَاسُدُ نَبَتَ التَّفَاسُد» (غرر الحكم و درر الكلم، ح ۱۵۷، ص ۲۹۰)، همین که باران حسادت بارید، سبزی‌های فساد گل می‌کند.
– آدم حسود زود عصبانی می‌شود. مثلاً کسی می‌آید برود، پا می‌گذارد روی کفشش، یا روی پایش، نگاه می‌کند اگر یک فقیری با لباس کهنه باشد: حواست را جمع کن، پایمان را مالوندی! اما اگر یک کسی پایش را مالید، نگاه کرد دید از این پولدارها و چه قیافه‌ای؟! چه کیفی؟! چه کفشی؟!، کوری؟! بله دیگر این‌ها … آدم حسود زود عصبانی می‌شود و دیر هم کینه‌اش را برطرف می‌کند.
حسادت خیلی حرف دارد، حالا دقیقه‌ی آخر است، یک دعا می‌کنم، چون واقعش خدا به پیغمبرش می‌گوید: تو از حسود نمی‌توانی فرار کنی، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»، تا می‌گوید: «مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ» (فلق/ ۱- ۵)، تو که پیغمبر هم هستی، وصل به وحی هستی، وصل به قدرت غیبی هستی، اگر خواسته باشی از حسد دوری کنی، باید به خدا پناه ببری، یعنی داروی حسد فقط لطف خداست، لطف خدا نباشد، هیچ کس حریف حسود نمی‌شود. کتاب نوشته، مال خودش که نیست، از روی کتاب‌های دیگر جمع کرده! این را خرابش می‌کند. زهرا خانم خوب آش پخت، برو باب فاطمه خانم کمکش کرد، تنها که نبود که! چه غذای خوبی! برنجش خوب است! نه این آشپزی‌اش خوب است، این‌که می‌گوییم برنجش خوب است، موادّش خوب است، یعنی چه؟ یعنی فکر نکنید این آشپزی‌اش خوب است، سعی می‌کنیم یک عیبی بتراشیم.
خدایا به آبروی اولیایت، همه‌ی ما را از انواع حسادت‌ها، برای همیشه حفظ بفرما و ما را به خودمان مشغول نکن.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

۱- آیه ۳۲ سوره طه به چه امری اشاره دارد؟
۱) جلب مشارکت در کارهای خیر
۲) رضایت به کارهای خیر دیگران
۳) تعاون و همکاری در کارهای خیر

۲- آیه ۲۳ سوره حدید از چه کاری مذمّت می‌کند؟
۱) غم و غصه بر دوری فرزند
۲) غم و غصه بر امور دنیوی
۳) خشم و غضب در امور خانوادگی

۳- فرازهای اول دعای ندبه به چه امری اشاره دارد؟
۱) عهد و پیمان خداوند با پیامبران و امامان
۲) عهدو پیمان خداوند با عموم مردم
۳) عهدو پیمان مردم با پیامبران و امامان

۴- اولین خونی که در زمین ریخته شد، به چه خاطر بود؟
۱) حسادت فرشتگان به آدم
۲) حسادت شیطان به آدم
۳) حسادت قابیل به هابیل

۵- خداوند در آیه ۳۲ سوره نساء، از چه امری نهی می‌کند؟
۱) آرزوهای دور و دراز دنیوی
۲) آرزوی داشته‌های دیگران
۳) آرزوی برتری دیگران

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.